وقتی میروی
وقـتـی مـی روی
تـمـام چـیـزهـای ِ عـادی
یـادگـاری مـی شـونـد
حـسـاس مـی شـونـد
تـَرَک بـرمـی دارنـد
بـر مـبـل نـمـی شـود نـشـسـت
کـه تــو آنـجـا نـشـسـتـه بـودی
هـوا را نـمی شـود نـفـس کـشـیـد
کـه عـطـر تــو آنـجا مـانـده اسـت
وقـتـی نـیـسـتـی
هـمـه چـیـز
تـو را یـادآوری مـی کـنـد
تـو را و نـبـودنـت را
حـالا مـیـدانـی چـرا هـمـه چـیـز یـادم مـانـده؟
آلیس کجایی؟!
بـــیـــا ...
ایـــنـــجـــا عــجــیـــب تــریــن ســـرزمــیــن دنـــیــاســت . . .
.::پایان::.
پایان قصه مرا هم بنویس!
خسته شدم از شکستن های تکراری
هرجو که می خواهی بنویس
و با هر خطی و رنگی
چه فرقی میکند وقتی دنیا با این همه رنگ برایم یک رنگ شده است؟
هرکجا که می خواهی بنویس
چه فرقی میکند وقتی همه مردم دنیا بی رحم شده اند؟
فقط ...
همین حالا بنویس
برایم فرق میکند که با درد کمتری به پایان برسم
رفت
هیــــچ نبَــوב . . .
آבمـــش ڪَــرבم . . .
بـاتَعــریــف هــاَے مــטּ شَخصــیت پیــבا ڪَـرב
غـُرورش را مَـבیـــوלּ مـَـטּ اســت . . .
زیـــاב مَغــرور شـُـב . . .
زیـــاב از פֿـوبـ ـے هــای نـَـבاشـــتــﮧ اش بــَـرایــش گــُفـــتم
بـــاور ڪَــرב و مــَرا ڪُــوچَڪ בیــב و َ
رَفتـــ ......
این خط " ـــــ " واین نشان" × "
که دلت برای هیچکس به انداه ی من تنگ نخواهد شد
برای نگاه کردنم برای بوسیدنم برای خندیدنم
برای تمام لحظه هایی که کنارم داشتی
روزی که نیستم
دلت برای همه اینها تنگ خواهد شد
از طرف مخاطب خاص!!!!!
و میپرسی, گل یا پوچ؟
و من در دلم می گویم فقط دستانت...!!!
تلخ
چای هایت را "تلخ"نخور
یک بار نگاهم کن
تمام "قند" های دلم را برایت آب میکنم . . .
خیالت راحت
خيالت راحت
روي تمام خاطرات
بنزين مي ريزم
قطره
قطره
و تمام عمر
با حوصله سيگار مي كشم. . .
طَعـــم شیرین یافتن را
در طَعم تلــخ از دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم
و در این میان
سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ به خیر
ساده بود ..
دست تو....
گیسوانت
