my title


5ugsltqu761bffd82u.gif

معاهده نوشیدن چای

معاهده‌ی ما
ترکمن‌چای نبود
عهد ساده‌ی نوشیدن چای بود
در عصرهایی که حسابش از تاریخ معاصر جداست
هرچند خورشید همیشه به دامان غرب پناهنده می‌شود
اما روشنایی خانه
چشمان تو و گردسوزی ساده بود
که شب را به صبح می‌رساند

کاغذهای کاهی
نه اعلان‌های شهربانی نه اعلامیه‌های مجازات بود
کاغذهای کاهی فرصت اندکی بود برای نوشتن، دوست داشتن و نوشتن دوستت دارم
خورشید ملاک تمدن نبود
وقتی سایه‌روشن پیراهن تو مرزهای شرق و غرب را معین می‌کرد
کشف حجاب
نه به ضرب و زور و دستور شاه
که تواقفی دوجانبه بود بین آرمان‌گرایی من و سست‌عنصری دکمه‌های پیراهنت
که زود وا دادند
و دست تو را رو کردند
و این سقف خواسته‌های من بود
همین شد که بعد از تو هیچ نسلی به کف خیابان و کف خواسته‌هاش تن نمی‌دهد
خون در کف خیابان
خون در کف اتاق
خون در کف حمام
و خون روی تخت
ما و خانه و خیابان با هم به بلوغ رسیدیم
از آن بحبوحه‌ی تاریخی سال‌ها گذشته است
فصل‌ها آن‌قدر رفتند
که بهار عربی رسید
بهار عربی یعنی ربیع
و اینجا ربیع یعنی گلاب
و گلاب یعنی فاتحه
و فاتحه این شعر
و فاتحه این معاهده خوانده شده است با عملیات انتحاری من برای حفظ تو در این جمله در این برهه
اما تو رفته‌ای

تو رفته‌ای
و بحران نوشیدن چای بی تو در این خانه 
مهم‌ترین بحران خاورمیانه است و
 این احمق‌ها هنوز سر نفت می‌جنگند

دوباره اومدم

 


نابرابر شده این جنگ، از آن می گذرم
هر که پرسید کجا رفت،بگو بی خبرم

تو و خالِ لب و ابرو و دو تا چشمِ سیاه
در مقابل من بیچاره فقط یک نفرم!!

جبران میکنی؟

قـَـבر لـَـפـظـﮧـهــآ رـآ

بـבآטּ

زمـآنــے مـےرسَـב

ڪـﮧ בیـگـر نـمـےتوـآنــے

بـگـوییــے:

{جبـرـآטּ} مـےڪنمـ
163.jpg

دخترکم

چـــــرا فـکـر مےڪنے چـوטּ בפֿــتــَـرے بـایـב هَمیشہ غَمگیـטּ بآشے؟ ؟
شِڪست פֿـورבه بآشے؟ ؟
عَزیـز مَـטּ یـــاב بــِگیـــر ڪہ تو בפֿــتــَـرے
یــاב بگــیر تــو ڪلاس بذارے
تـــو نــاز ڪنے
اصلا براے چے بـﮧ موجوבِ مذڪــر اِجـازه میــבے شـــ ـاבے زِنــבگیتو اَزت بگیره؟ ؟
ایـטּ اِسمش عِشق نیـست بــہ פֿــــבا
פֿـوבتــــو گول نَــــزטּ
ڪسـے ڪــِ عآشق توئـــه هرگـــز نِمےتونــہ غَمتــو ببیــنـه
چـہ برســہ بہ ایــنـڪہ פֿـوבش عآمل غمِتــْـ باشہ

Photo-Skin_ir-Girl121.jpg

بارانیم

بــــاراלּــیم
בلـمـ چترے میפֿــפּاهــב از جنــس
בسـتهاے تـــפּ
چـتــرے بــرایـمـ بـگیـــر ، حتے פֿـیــآلے
פֿـیــسِ ב لــتـنــگـیــــمـ
بــــاراלּ مـےآﻳـــנ
בارב مـےبــآرנ امـآ نـہ مثـلــ همیـشــہ
انـگـار بـا تـפּ بــــاراלּ حالــ בیــگرے בارב
مگـر نگفتـے بــــاراלּ هـــواے בפּ نفــره اωـــتـــ
پــس چـــرا هــرچہ نگاه مےڪنــمـ تــפּ را نمـےبینمــ!
223833_185445421519328_123792791017925_5

خسته ام

خستــــــــــــــــــــــــــــــــه ام
خسته از صبوری
از فریاد هایی که در گلویم خفه ماند
از اشک هایی که قاه قاه خنده شد
و از حرف هایی که زنده به گور گشت در گورستان دلم
آسان نیست در پس خنده های مصنوعی

گریه های دلت را
در بی پناهیت
در پشت هزاران دروغ پنهان کنی
این روزها معنی را از زندگی حذف کرده ام
برایم فرقی نمیکند روزهایم را چگونه قربانی کنم

دوستت  دارم

بــِﮧ آنـهـایــے کـﮧ ב وسـتـشـاטּ ב اریــב بــے بـهـانـﮧ بـگـویـیـב ב وسـتـت ב ارم

بــگـویـیـב ב ر ایـن ב نـیـاے شـُلوغ ســنـجـاقـشـاטּ کـرב ه ایــב بــِﮧ ב لـتـاטּ

بــگویـیـב گـاهـے فـُرصـَت بـا هـم بـوב نـمـاטּ کـوتـاه تـر از عـمـر شـکـوفـﮧ هـاســت
شــُما بـگـویـیـב ، حــَتـے اگـــر نـشـنـونـב ......!!

بگویید حتی اگر نشنود......

دردم

دردم ایــــــــــــــن بـــــــــــــــــــود…
“درکــــــــــــش”به”دردم”نرســــــــــــــــید…!!!

45178484484893829477.jpg

شعر دیوانه

شـعرم ڪــہ تـو بـاشـی


هـم وزن دارم


هـم قـافـیـــہ را نـباخـتــہ ام


دنیا...!
بازی هایت راسرم دراوردی.... گرفتنی هاراگرفتی...
دادنی هاراندادی....
حسرت هاراکاشتی...
زخم هارازدی...
دیگر بس است چیزی نمانده.... بگذار آسوده بخوابم محتاج یک خواب بی بیداری ام.....


آدمها می روند و یادشان می رود بگویند به کجا…؟
آدمها می روند و یادشان می رود برگردند …
و آدمها هیچ وقت ” آدم ” نمی شوند …!


مـ ـوهـایـت را که چـنـگ مـیـکـنـی …
مـــن مـیـــزنـ ـم و قـلـ ـم مـیـــرقـصـد !!
عزیـــــــز مــ ـن آرامـ ـتـر …
ایــن شـعـر دیــوانـه شــد …

نگاه عشقت

گروه اینترنتی ایران سان

چه حسه قشنگیه وقتی از نگاهش میخونی که از نگاه کردنت واقعا لذت میبره ….!!!

خیالت

این روزها که جرات دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم ، گاهی تو را به خواب ببینم !
بگذار در خیال تو باشم !
بگذار . . .
بگذریـم !

گروه اینترنتی ایران سان

 

ببینید خانوم ها آقایون

بـبـیـن دخـتـر خـانـوم. . . . 
 
تـو هـرچـقـدر هـم تـو زنـدگـیـت مـغـرور بـاشـی بـه یـه نـفـر احـتـیـاج داری. . . . 
یـکـی کـه مـتـوجـه بـشـه دسـتـت رو مـوقـع آشـپـزی بـریـدی و نـگـران نـگـات کـنـه! 
یـکی کـه اجـازه ی پـوشـیـدن یـه سـری لـبـاسـهـارو بـهـت نـده! 
یـکـی کـه رفـتـن بـه یـه سـری جـاهـارو بـرات قـدغـن کـنـه! "یـه مَـرد" 
 
بـبـیـن آقـا پـسـر. . . . 
 
یـه قـانـونـی هـسـت کـه مـیـگـه: 
تـو هـرچـقـدر هـم کـه قـوی بـاشـی بـه یـه نـفـر احـتـیـاج داری. . . . 
یـکـی کـه وقـتـی از خـسـتـگـی بـا جـوراب خـوابـت مـیـبـره اونـارو از پـات در بـیـاره! 
یـکـی کـه تـو مـهـمـونـی بـرات مـیـوه پـوسـت بـگـیـره! 
یـکـی کـه بـهـانـه ی از خـواب بـیـدار شـدنـت بـاشـه! "یـه زَن"
girl-boy-see-98love.jpg

دستانت

یاد گرفتم

دستانم این بار که یخ کرد

دیگر دستانت را نگیرم

آستین هایم از تو با ارزشتر و ماندنی ترند

 

دختری تنهاااااااااا

دلتنگی

ایــن روزهـــا همــه بــه مــن

دلـتــنـــگــی

هــدیــه مـی دهنــد

لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!

بــه خـــدا

تمــــامـ شــد

دلـــــــــــم...!