بیچاره سرنوشت
آتش زدن به یک “سرنوشت”
کبریت نمی خواهد که !!
“پـــا” می خواهد …
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر …
و …
بـــــــــروی .. !!
آتش زدن به یک “سرنوشت”
کبریت نمی خواهد که !!
“پـــا” می خواهد …
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر …
و …
بـــــــــروی .. !!
هنوز جراتش را ندارم که فریاد بزنم تمام شد . با اینکه مدت هاست رفته ای و من تنها سپری میکنم خیابان های بی سر و ته را و تو با خیال راحت کنج اتاقت . . .
بگذریم نه هوای نوشتن داشتم و نه هوای رفتن...
روی آن صندلی بیچاره که مدتهاست سراغش را نمی گیری...
من هم کنج یک اتاق از خاطره پنهان میشوم تا تو مثل بیست و سوم تیر ماه هر سال به دیدنم بیایی... هه
چه خیال خامی....
کاش یادت می بود که من هم هستم
دیگر نای نوشتن ندارم... تو برو
من میمانم و خاطره های بلاکلیفمان...
مثل تمام این ۵ سال.
راستی یادم رفتم سالگرد شروع عشقمان . . . . .
خودت بگو: مبارک یا تسلیت؟؟؟؟؟
دلتنــگم
بــــرای کســـی کـــه مـــدتهـــاست
بــــی آن کـــه بــــــــاشد
هـــر لــحظه
زنــــــدگی اش کـــــرده ام …..!
چند وقتی بود که بخاطر مسائل مختلف از جمله کنکور نمیتونستم بیام و مطلب بزارم ولی خدا روشکر تموم شد.
از این به بعد با همون موضوع دلتنگی های خودم ولی با مطالب فوق تازه تر اومدم راستی فقط برام دعا کنید اونی که مجبور شد بره دوباره برگرده کنارم.....
آهای راوی قصه هایم!!!
این روزها را ننویس/
بدجور دلتنگش شده ام
ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﯽ ..
ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ..
ﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺁﺑﺎﺩﯼ ..
ﺑﻪ ﺣﺒﺎﺏ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻟﺐ ﯾﮏ ﺭﻭﺩ ﻗﺴﻢ
ﻭ ﺑﻪ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺁﻥﻟﺤﻈﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﮔﺬﺷﺖ,
ﻏﺼﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ
ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ..
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻋﺮﯾﺎﻧﻨﺪ!
ﺑﻪ ﺗﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺧﻮﺩ,
ﺟﺎﻣﻪ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻣﭙﻮﺷﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ
بیخودی موهایت را پریشان نکن....
در دهکده تنهایی من بادی نمی آید...
راحت تر از همیشه راهت را بگیر و ویران ترم کن...
.::برو::.
سیب از درخت افتاد
ستاره از آسمان
من از چشم تو
گاهی فرقی نمیکند از کجا ؟
سرنوشت مشترکی است سقوط …
در دو چشم تو خدا جا دارد / عشق با چشم تو معنا دارد
مادرم چشمه ی احساس تویی / عطر خوشبوی گل یاس تویی
دوست داشتنت هوس نیست....که باشد و نباشد...........!
نفس است..
تا باشم..
تا باشی..
بـــــــــــــی منطــق ترین عضو بـدنـــــــم
چشمهـــــــــایم اند!
مــــی بیننـــــد ڪـه دیــــگر دوستـــــم نـداری
امــــا هنـــوز تشنــــــه دیدنتـــــ هستنـــد . . .